سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
عشقولانه با دوستان
جمعه 90 تیر 31 :: 10:41 عصر ::  نویسنده : نیتلا

فریاد می زد اگر بیایید جلو با همین کلنگ می زنم توی سرتان !!!!
جلو رفتم و گفتم چی شده مادر ؟
گفت بهشون بگو. حق کندن در خانه ی من را ندارند !
با تعجب پرسیدم آخه چرا ؟
گفت اول به اینها بگو بروند تا بعد باهات حرف بزنم .
کارگرها که خیلی هم خسته بودند و آفتاب داغ آزارشان می داد با ناراحتی دور شدند.
گفتم چی شده مادر ؟

با ناراحتی گفت :
ببین این چاله را در کنارخانه ی ما !
چند بار توی اون افتاده باشم ؟
چه قدر توی اون آب جمع شده باشه ؟
آخه هی می آیند می کنند و می روند
به هر جا زنگ می زنم بیایید این را پر کنید و آسفالت کنید می گویند به ما مربوط نیست
بعد با ناراحتی گفت : می دانید به من چه می گویند ؟
باسر اشاره ای کردم که نه
آب دهانش را قورت داد و گفت :
میگه هر کسی که  می آید چاله می کند و کاری می کند از او بپرسید کیست .از کجاست . کدام شرکت و کدام بخش
آخه مادر من که سوادم به این کارها نمی زسه
من هم دیگه اجازه نمی دهم جلوی خانه ی من را کسی بکند !
هر کاری می خواهند بکنند . دارم که نمی زنند .
حالا هر که جرات داره بیاد جلو




موضوع مطلب :

درباره وبلاگ


می گویم هرچه برایم دردآور باشد یا به لب هایم خنده بیاورد . اما یادتان باشد من یک ایرانی هستم که دین ؛ رهبر و نظام کشورم را با هیچ چیز در دنیا عوض نمی کنم .
آرشیو وبلاگ
لوگو
می گویم هرچه برایم دردآور باشد یا به لب هایم خنده بیاورد . اما یادتان باشد من یک ایرانی هستم که دین ؛ رهبر و نظام کشورم را با هیچ چیز در دنیا عوض نمی کنم .
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 5
  • بازدید دیروز: 3
  • کل بازدیدها: 19773