با نگاهی غمگین و اشک کوچکی که در چشمانش حلقه زده بود به زمین چشم دوخت !
نمیدانستم باید به او چه بگویم !
آیا این عدالت است ؟
می گفت :
سه ماه پیش رفتم تقاضای وام بدهم گفتند باید حساب باز کنی و مدتی پول در حساب بگذاری تا بماند
هر ماه یک سری به بانک زدم تا بعد از سه ماه
حالا که نوبت دادن وام به من شده است می گویند
شما سنتان بالاست و دستور آمده است که به افراد مسن وام ندهیم
آخر سه ماه من پول تو حساب گذاشتم . چرا حالا به من چنین حرفی را می گویند ؟
بعد هم مگر من چه گناهی دارم که سنم بالاست و زنده ماندم !!!!!!!!!!!!!!!!!
قطره اشکش را پاک کرد و گفت :
میدانی ؛ من به پول نیاز دارم اما آنها قبول نمی کنند که به من وام بدهند .
بعد از مدتی سکوت گفت :
راستی وام با بهره ی 21 درصد چیست ؟
گفتم چرا ؟
گفت : مسئول بانک وقتی اصرار من را دید گفت به شرط بهره ی 21 درصد برایت یک وام درست می کنیم
از تعحب دهانم باز ماند . بعد از سه ماه که پول این بنده ی خدا را نگه داشته اند حالا به او وام با بهره ی 21 در صد می خواهند بدهند
الله اکبر از ما موجود دو پا
زن مسن آهی کشید و گفت :
تازه مادرجان میدانی اگر سنم بالای 70 سال باشد پول بیمه ی عمر من هم از بین میرود ؟
من باید زودتر از هفتاد سال بمیرم تا فرزندانم بتوانند پول بیمه ی عمر من را تمام و کمال دریافت کنند
نگاهی به چشمان بی فروغ او انداحتم
چشمانی که خاطرات بیش از نیم قرن زندگی را به همراه داشت با ناامیدی به دور دست نگاه میکرد
نفسی عمیق کشید و گفت :
آخر تقصیر من چیست؟ زنده مانده ام و باید به زندگی ادامه بدهم !!!!!!!!!! این گناه است؟
بعد هم مگر خدا قسم خورده که اول پیرها بمیرند و بعد جوانها ؟
افسوس که جوابی نداشتم به این بانوی مسن بدهم .
اویی که سالیان زیادعمر ؛همراه با فشار زندگی؛ شانه هایش را به خمیدگی کشانده بود و اکنون ما می بایست ؛
حرمت ارزش های تجربی و سن پر یار او را سرمه ی چشم خود می کردیم
ولی به جای آن
به او می گوییم:
چرا زنده ماندی برو بمیر تو حق حیات نداری !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
موضوع مطلب :