تا حالا این فیلم آدمخوارها را دیدید که از سرو کول هم بالا می روند تا از تورهای سیمی بالا بروند و خودشان را به انسانها برسانند تا دلی از عزا در بیاوذند .
از دور که صحنه را دیدم باورم نمی شد اما هر چه نزدیکتر میشدم بیشتر باور میکردم که جامعه ی ما دارد تغییر ماهیت میدهد و به این سمت و سو سوق داده میشود و برای خودمان تاسف خوردم .
همه مانند کرم تو هم می لولیدندو من هم شدم یکی از این کرمها اما با ابن تفاوت که اونها کرمهای مذکر بودند و من مونث .
خلاصه روز سوم بود که آمده بودیم و نمی شد برگردیم آخه هر بک روز که اضافه میشد حق پارکینگ هم باید می دادیم .
اما جریان اینکه ما کرم شده بودیم یا ادمخوار چه بود
موتور ! بله موتور
از بخت بد من سند موتور به نام من بود و موتورراهم گرفته بودند و چون مدرک همراه نبود داده بودند پارکینگ و حالا باید اونو ترخیص می کردیم . اما مگر به همین سادگی بود .
از آنجا که باید بیکاری در جامعه ریشه کن بشه !!!!
چندتا دلال پشت درب ترخیص در حال کار توی این خط ها بودند ؛
کارت ماشین و موتو ر هردو به شکل جعلی ، سند و بیمه ی جعلی ؛ و حتی فکر کنم ادمها را هم جعلی درست می کردند و فقط باید پول میدادی وصبر میکردی و بقیه چیزها درست میشد . یعنی هم صاحب سند میشدی و هم کارت و هم بیمه خوب این یک نوع شغل پر در آمد بود .
اما باید برای ترخیص موتو رشماره بگیری چه طوریش جالبه !
روز اول که خبر نداری ناراحت میری و می خوای کارای ترخیص را انجام دهی اما بهت میگن که :
برو شب بیا شماره بگیر !
از تعجب شاخهاتو باید بگیری چون همچین میگن شماره که فکر میکنی باید از یک پزشک متخصص واسه یک جراحی مهم وقت بگیری . اما چاره چیه ؟ باید بشی هم رنگ جماعت . شب ساعت 12 رفتیم . سفارش کردند لحافت و پتو هم بیارین چون باید جا بگیرید تا صبح که یکی میادو شماره بهتون میده !!!
الحق که خوب چیزیه واسه ادمهای علاف مثل ما ؛ که از صبح تا شب واسه یک مثقال نون باید بدو بدو کنیم .خوب حداقلش اینه که از غرغر خانواده یک شب در امانی !!!
اما ادم ناشی به ما میگن !
صبح شد ویک آقایی که نمی دونستیم کیه با یک تکه کاغذ سرو کله اش پیدا شد و اسم مینوشت و برگه هاتو تحویل می گرفت . اما ای داد و بیداد ققط 250 شماره میدادند و بقیه بازباید شب بیایند تا بخوابندو دوباره شماره بگیرند شاید فردا نوبتشون بشه . تازه چی اسم اونهایی رو که می خوانند و بیچاره ها دیر می جنبیدند و یا تو شلوغی نمی فهمیدند راحت کنار گذاشته میشود و شماره باطل و زود یکی دیگه جایگرین می شد و بیچاره اون کرمه هر چه داد میزد بابا منم دیشب تا صبح تو خاکها لول زدم فایده نداشت که نداشت .
دیدیم ماکه نوبتمون نشد . پرس و جو کردیم و فهمیدیم بله ! باید به آقایان دلال پول بدیم برامون شماره بگیرند . خوب دست تو جیب مبارک کردیم و اسکناسی تقدیم ایشون کردیم خوب چه عیبی داره جیب ما که ته نداره و جوونها هم باید شغل داشته باشند و بیکار نمونن .
با خیال راحت اومدیم خونه و صبح با طلوع خورشید باز رفتیم ستاد ترخیص !
بابا چمشتون روز بد نبینه .همه همدیگر را زیر پا له میکردند تا بتوانند شماره بگیرند و آخ از جنابان سرکارهای ستاد ترخیص که هرچند دقیقه یکبار توپ و تشر که در را باز نمی کنیم یا راهتون نمیدیم و یا شماره را پاره میکنیم ومردم هم که دیگه هیچی !
گوشت قربونی هستند باید از این طرف به اون طرف و هر جاکه امر میکنند و خوب؛
گله ی کرمها می روندو همه به ناچارباید بدوند وحتی اگرهم نخواهند با جمعیت برده خواهند شد !!
خلاصه بعد سه روز شماره گرفتیم و شدیم شماره ی8
اما خدا مگر میشد از این دیوار گوشتی آدمخورها رد بشی .
هرچه میگی بابا:
احترام ؛ شخصیت ؛ نوبت ؛ حرمت ؛ زنی گفتند ؛ مردی گفتند !! فایده نداره که نداره که نداره
در که باز میشه شاید هزار نفر میربزند روی هم ما هم که زن !!!چه می دونستیم که ؛ میشه صحرای محشر .
حجاب کو نمی دونم . حجب کو نمی دونم حیا کو نمی دونم . دین کو نمی دونم .
تفصیر کیه اونایی که 3 یا 4 روز میان تا نوبتشون بشه ؛ بی نطمی های ....؛ جناب سرکارها؛ ستاد ؛ قوانین ؛ نمیدونم .نمیدونم به خدا نمی دونم .بگردید پیدا کنید پرتقال فروش را ؟
فقط خدا می داند و بس
کاشکی یکی به داد این آدمخوارها برسه یا این کرمهای بیچاره !!!
هر چند این نوع ترخیص؛ اشتغال زایی خوبی دارد وشغلهای پردرآمدی مانند جعل اسناد و رشوه گیری و ...را ایجاد میکند که بخشی از فوایدشه
جریمه و حق پارکینگ و... هم سودآوره لابد؛ اما خوب بازم نمی دونم !!!!!!
پس بیخیال ؛بزاز شلوعتر و پر ازدحام تر بشه ماهم که کشکیم ودوغ اونم از نوع پاستوریزه
موضوع مطلب :